" گُـــــــــردآفرین "بانـــــــوی ایرانی
4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد. 5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود . 6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود . 8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد . 10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد . 12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده.. 14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است! 21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است . 25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده.. 30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد . 35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم. 40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد . 50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم... پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک موضوع مطلب : پدر،پدر من،روز پدر،ولادت امیرالمومنین،حضرت علی و روز مرد، ایرانی وبلاگ من منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 306273
|
||